نوشتن و خوندن برام سخت شده. با کلمه‌ها انگار بیگانه شده‌ام. ازکتاب دور شده‌ام و اینجا سه ماهه که به روز نشده.

شهرزاد توی وبلاگش چالش سی روز نوشتن رو داره. اما دلم می‌خواد به یاد روزای قدیم اسمش رو بذارم بازی وبلاگی. می‌خوام بنویسم. برای سی روز. شاید نه هر روز. ولی می‌خوام لیستی داشته باشم که بتونم باهاش دوباره نوشتن رو از سر بگیرم. امروز روز اوله:


Day 1: List 10 things that make you really happy.

1. کاظم کوکرم توی برنامه کتاب‌باز می‌گفت از بچگی دوست داشته درباره‌ی چیزای مورد علاقه‌اش صحبت کنه. درباره‌ی کتاب‌هایی که خونده و فیلم‌هایی که دیده. برای همین هم مروج علم شده. منم دوست دارم درباره‌ی چیزهای مورد علاقه‌ام صحبت کنم. اینکه چند تا کتاب و فیلم راجع به یه موضوع خاص بخونم و بتونم راجع بهشون به بقیه بگم. برای همین هم هست که وبلاگ زدم! صحبت‌کردن درباره‌ی چیزای مورد علاقه‌ام من رو خیلی خوشحال می‌کنه. اینکه دیگران بتونن برق توی چشمام رو ببینن وقتی دارم صحبت می‌کنم. 

2. روزای ابری و برفی و بارونی. شاید به خاطر این باشه که متولد بهمنم. تجربه بهم ثابت کرده که روزایی که از خواب بیدار می‌شم و هوای سرد به صورتم می‌خوره خوشحال‌ترم و با انرژی بیشتر. تا حدی نشونه‌هاش رو دیدم که برای خودم یه سندروم اختراع کردم: سندروم بهمن-فوریه! تعداد روزایی که توی این دو ماه توشون خوشحالم خیلی بیشتر از هر زمان دیگه‌ای و به خصوص نیمه‌ی اول ساله. حالم رابطه‌ی مستقیم داره با دمای هوا!

3. موسیقی.

4. کشف چیزای خیلی نادر. خواننده‌ها و فیلم‌ها و کتاب‌هایی که هیچ کس نشنیده و ندیده و نخونده. کشف یوتیوبرهایی که کم تراز هزار نفر subscriber دارن.خواننده‌هایی که فقط توی soundcloud و بعد از کلی گشت‌زدن توی سایت می‌شه آهنگاشون رو پیدا کرد. 

5. سفر با همسفرای خوب.

6.  شاید بعضی‌ها بگن تعریف دیگران براشون اهمیتی نداره اما من فکر نمی‌کنم بشه بدون اینکه به تعریف دیگران اهمیت بدیم زندگی کنیم. درکی که دیگران از ما دارن توی زندگی ما مهمه. اینه که وقتی ازم تعریف می‌کنن، به خصوص توی مواردی که خونِ دل خوردم تا در خودم به وجودشون بیارم (مثلا یه خصوصیت رفتاری یا یه مهارت) من رو خوشحال می‌کنه. باعث می‌شه خوشحال بشم که اون چیزی که توی وجود خودم، از خودم انتظار دارم و براش تلاش می‌کنم به چشم دیگران هم اومده. خوشحال می‌شم از اینکه تصوری که از خودم دارم اون‌قدر نمود بیرونی پیدا کرده که دیگران متوجهش شده‌ان. 

7. فیلم دیدن. به خصوص وقتی که بخشی از پروژه‌ی سینماییم باشه. 

8. وقتی نتیجه‌ی زحمت‌هام رو می‌بینم. 

9. لباس! چند وقتیه که توجهم به لباس بیشتر از قبل شده. دوست دارم استایل‌های مختلف رو امتحان کنم و چند هفته پیش، بعد از ده یازده سال دامن خریدم! خوشحال شدم از اینکه لباس خریدم و مهم‌تر از اون استایلی رو گرفتم که این همه مدت بود حتی به خودم اجازه فکر‌کردن بهش رو نمی‌دادم چون فکر می‌کردم مدل من نیست!

10. احساس تعلق. همین احساسه که به آدم حداقل در نظر خودش اعتبار و احترام می‌ده. اینکه آدم بتونه از کلمه‌ی "ما" به عنوان بخشی از یک گروه استفاده کنه. 


+ فکر نمی‌کردم بتونم ده تا بنویسم! هر کسی که خوند بنویسه به نظرم. بعد از چندین سال می‌شه یه بازی وبلاگی درست کرد دوباره. 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها